هرچند رفتار مسولان اجرایی و تصمیم گیری جمهوری اسلامی ایران در رابطه با مهاجرین افغانستانی مقیم در این کشور بهبود یافته است ، اما گهگاهی در گوشه و کنار این مملکت اسلامی ، اعمال غیر اسلامی توسط برخی از عناصر مخالفت حاکمیت یا افراد عقده ای از سر جهل و نادانی صورت می گیرد که باعث تاسف و شرمندگی است.
امیدواریم مسولان کشور برادر و دوست جمهوری اسلامی ایران به این نکات توجه نموده نگذارند تا عده ای فرصت طلب و از خدا بی خبر ، با آبروی این نظام مقدس بدینگونه بازی کنند.
متن زیر توسط یکی از هموطنان ما ارسال شده است :
من یکی از مهاجرین افغانستانی در ایران هستم که دارای کارت آمایش 7 میباشم. روز شنبه 25 february ما را در میدان خراسان تهران گرفتند (من و رفیقم) و پس از تو هین و فحش و کتک کاری ما را به پایگاه 8 پلیس امنیت در میدان حر در تهران انتقال دادند. پس از آن باطریهای گوشیمان را گرفتند و ما را به زیر زمینی که در آنجا وجود دارد انتقال و برای 6 ساعت در آن زیر زمین تاریک و محبوس نمودند. برادر من و دوستم کارت هردویمان را آورد ولی پلیسی که کارتمان دستش بود گفت ابتدا آنها را به اردوگاه عسگر آباد ورامین انتقال میدهیم و سپس آزاد میکنیم.
اما کدام آزادی؟
زمانی که ما را دستبند زدند و به اردوگاه انتقال دادند از آنها سوال کردیم که چرا ما را آزاد نمیکنید حال آنکه کارتمان را گرفتید.
افسر پلیس گفت کسی به من کارتی نداده است. آنها ما را به زیر زمینی در اردوگاه انتقال دادند. اگر چیزی میگفتیم چیزی جز کتک خوردن عایدمان نمیشد. در آنجا 3 روز زندانی بودیم. منتظر بودیم تا برگه ی استعلام ما از اردوگاه سلیمانخانی برسد. روز سوم من آزاد شدم. اما ای کاش نمیشدم و آن صحنه دلخراش را نمیدیدم.
آری یکی از خواهران هموطن عزیزما که برای یکی اعضای خانواده اش که زندانی بود خوراکی و مقداری کرایه سفر آورده بود. اما یکی از مقامات اردوگاه عسگر آباد ورامین به وی ناسزا گفت. او که تحمل شنیدن جواب متقابل را نداشت پس از شنیدن جواب فحش خویش با کمال تاسف از دست آن زن بیگناه گرفت و او را به سمت راه پله هل داد و آن زن از آنجا به پایین پرتاب شد. همسر آن زن که تاب دیدن این صحنه را نداشت به آن شخص حمله ور شد (برای دفاع از ناموس) و با هم درگیر شدند. اما سربازان اردوگاه آمدند و تا توانستند آن زن مظلوم و همسرش را با ضربات باتون به سمت در اردوگاه بردند. ضرباتی بر سر مرد زدند و در حالی که مرد کاملا گیج و در حالت بیهوشی نیمه قرار داشت انگشت وی را بر روی جوهر زدند و نمیدانم چه چیزی را اثر انگشت گذاشتند.
آن ها را از اردوگاه به بیرون راندند. مردم با آن اوضاع با پلیس 110 ایران تماس گرفتند.
اما چه سود که هردوی آنها یکی هستند.
مرد بیچاره که کاملا گیج و دهانی پر از خون داشت حتی قادر نبود فرزند خردسال خود را شناسایی کند.
یا آن برادر هموطنی که به جرم افغانی بودن در اردوگاه با لوله ی 6 که آ اس نام دارد بر سرش میکوبند و بعد وی را که خواهان بازگشت به وطن عزیز است با دستبند به بیمارستان و سپس به اردوگاه آوردند. اما وی را رد مرز نخواهند کرد تا زمانی که حالش کاملا خوب شود تا مدرکی برای شکایت در سازمان ملل نداشته باشد.
والله اعلم
امیدواریم مسولان کشور برادر و دوست جمهوری اسلامی ایران به این نکات توجه نموده نگذارند تا عده ای فرصت طلب و از خدا بی خبر ، با آبروی این نظام مقدس بدینگونه بازی کنند.
متن زیر توسط یکی از هموطنان ما ارسال شده است :
من یکی از مهاجرین افغانستانی در ایران هستم که دارای کارت آمایش 7 میباشم. روز شنبه 25 february ما را در میدان خراسان تهران گرفتند (من و رفیقم) و پس از تو هین و فحش و کتک کاری ما را به پایگاه 8 پلیس امنیت در میدان حر در تهران انتقال دادند. پس از آن باطریهای گوشیمان را گرفتند و ما را به زیر زمینی که در آنجا وجود دارد انتقال و برای 6 ساعت در آن زیر زمین تاریک و محبوس نمودند. برادر من و دوستم کارت هردویمان را آورد ولی پلیسی که کارتمان دستش بود گفت ابتدا آنها را به اردوگاه عسگر آباد ورامین انتقال میدهیم و سپس آزاد میکنیم.
اما کدام آزادی؟
زمانی که ما را دستبند زدند و به اردوگاه انتقال دادند از آنها سوال کردیم که چرا ما را آزاد نمیکنید حال آنکه کارتمان را گرفتید.
افسر پلیس گفت کسی به من کارتی نداده است. آنها ما را به زیر زمینی در اردوگاه انتقال دادند. اگر چیزی میگفتیم چیزی جز کتک خوردن عایدمان نمیشد. در آنجا 3 روز زندانی بودیم. منتظر بودیم تا برگه ی استعلام ما از اردوگاه سلیمانخانی برسد. روز سوم من آزاد شدم. اما ای کاش نمیشدم و آن صحنه دلخراش را نمیدیدم.
آری یکی از خواهران هموطن عزیزما که برای یکی اعضای خانواده اش که زندانی بود خوراکی و مقداری کرایه سفر آورده بود. اما یکی از مقامات اردوگاه عسگر آباد ورامین به وی ناسزا گفت. او که تحمل شنیدن جواب متقابل را نداشت پس از شنیدن جواب فحش خویش با کمال تاسف از دست آن زن بیگناه گرفت و او را به سمت راه پله هل داد و آن زن از آنجا به پایین پرتاب شد. همسر آن زن که تاب دیدن این صحنه را نداشت به آن شخص حمله ور شد (برای دفاع از ناموس) و با هم درگیر شدند. اما سربازان اردوگاه آمدند و تا توانستند آن زن مظلوم و همسرش را با ضربات باتون به سمت در اردوگاه بردند. ضرباتی بر سر مرد زدند و در حالی که مرد کاملا گیج و در حالت بیهوشی نیمه قرار داشت انگشت وی را بر روی جوهر زدند و نمیدانم چه چیزی را اثر انگشت گذاشتند.
آن ها را از اردوگاه به بیرون راندند. مردم با آن اوضاع با پلیس 110 ایران تماس گرفتند.
اما چه سود که هردوی آنها یکی هستند.
مرد بیچاره که کاملا گیج و دهانی پر از خون داشت حتی قادر نبود فرزند خردسال خود را شناسایی کند.
یا آن برادر هموطنی که به جرم افغانی بودن در اردوگاه با لوله ی 6 که آ اس نام دارد بر سرش میکوبند و بعد وی را که خواهان بازگشت به وطن عزیز است با دستبند به بیمارستان و سپس به اردوگاه آوردند. اما وی را رد مرز نخواهند کرد تا زمانی که حالش کاملا خوب شود تا مدرکی برای شکایت در سازمان ملل نداشته باشد.
والله اعلم