نیمه شب است، جایی در آب های میان ترکیه و یونان. پنج جوان افغان
در یک قایق نشسته اند و با شتاب پارو می زنند. قاچاقبر به آن ها اطمینان
داده بود که پس از شش ساعت به بهشت یعنی یونان می رسند.
یادداشت: این نخستین قصه از سلسله برنامه «کشتی شکسته گانیم – قصه های مهاجرت» است.
هنگامی که قایق کوچک به سواحل کشور یونان می رسد، تازه واردان به گفته احمد کریم (نام مستعار) به جای نوای فرشته ها، صدای شلیک نیروهای امنیتی یونان را می شنوند: «پولیس مرزی ما را بازداشت کرد و در یک کشتی نشاند. کمی دیرتر آن ها ما را در نزدیکی یک جزیره کوچک غیرمسکونی ترکیه دوباره به داخل آب انداختند».
کریم 24 ساله باید یک بار دیگر برای نجات جانش تقلا کند. یک ماهیگیر ترک او و همسفرانش را نجات می دهد. آن ها با قبول هزار مشکلات به استانبول برمی گردند و از آنجا پس از گذشت چند هفته دوباره به طرف اروپای غربی به راه می افتند.
هزاران افغان مانند کریم هر ساله سعی می کنند از جنگ و بی سرنوشتی در کشور شان فرار کنند. بیش از 30 سال است که در افغانستان جنگ جریان دارد. با دخالت ایالات متحده امریکا و ناتو نیز تا به حال در این کشور صلح تامین نشده است.
تلوکن در مورد باندهای قاچاق انسان می گوید: «ما این جا با انسان هایی طرف نیستیم که بخواهند به آوارگان کمک کنند. قاچاقبران در قبال کار شان پول می گیرند. گزارش های زیادی درباره مرگ آوارگان به دست ما رسیده است. قاچاقبران آن ها را می کشند یا که در وسط راه آن ها را رها می کنند».
آوارگی در چندین مرحله
آوارگان افغان اکثرا به امید رسیدن به آسترالیا یا اروپا کشور شان را ترک می گویند.آنهایی که می خواهند در آسترالیا تقاضای پناهندگی بدهند، باید راه دراز پاکستان، مالیزیا و اندونیزیا را در پیش بگیرند. احمد کریم، که می خواست به اروپای غربی فرار کند، باید راه ایران، ترکیه و یونان را انتخاب می کرد. بسیاری از افغان ها به دلیل کمبود امکانات مالی در چندین مرحله مهاجرت می کنند.
سفر غیر قانونی از افغانستان تا یک کشور اروپایی تا 15 هزار دالر امریکایی برای هر نفر خرج دارد. به طور مثال کریم با پس اندازش توانست تنها تا ایران سفر کند. آنجا او باید بقیه هزینه سفر به اروپا را تامین می کرد. کریم از اقامت در ایران به عنوان بدترین دوره زندگی اش یاد می کند، زندگی ای که لحظات خوش در آن کم بوده اند: «در ایران از تو به عنوان آواره افغان فقط سوء استفاده می شود و با تو بدرفتاری می کنند. هیچ کجا در ایران با تو مانند یک انسان رفتار نمی کنند. حد اقل تجربه من چنین بوده است».
بخشی از مهاجرانی که در ایران زندگی می کنند، قصد ادامه سفر به اروپا را دارند. کریم سه سال در ایران نزد آشنایان و اقارب به طور پنهانی زندگی می کند. او برای تامین هزینه سفر اروپا بیشتر در معادن کار می کند و از هیچ کار سختی رویگردان نیست، تا زمانی که پول به اندازه کافی جمع آوری کرده و با کمک یک باند قاچاقبر به ترکیه می رود. کریم یک سال در شهرهای مختلف ترکیه به طور غیرقانونی کار می کند و سپس عازم یونان می شود. نخستین بار در تلاش برای ورود به یونان شکست می خورد، اما بار دوم شانس می آورد. نیروهای پولیس این بار او را داخل آب نمی اندازند، بلکه به آتن می فرستند تا آنجا خود را به مقام های مسوول معرفی کند.
آتن و دوستان جدید
شتفان تلوکن، سخنگوی کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان
می گوید که یونان سیاست مشخصی در قبال پناهندگان ندارد: «یونان در مجموع
در وضعیت بسیار دشوار سیاسی و اقتصادی است و همزمان سیستم پناهندگی این
کشور به دلیل ده ها هزار تقاضای پناهندگی از هم پاشیده است و کارآمد نیست.
ظرفیت های لازم برای رسیدگی به پناهجویان وجود ندارد. بسیاری از آوارگان در
وضعیت بسیار بدی به سر می برند. دولت در موقعیتی نیست که بتواند به
پناهندگان رسیدگی کند».
کریم در آتن تنها نیست. او آنجا با هزاران تن از هموطنانش آشنا می شود، مردان جوان مجرد و یا خانواده های که چندین فرزند دارند. همگی سعی می کنند یونان را به مقصد اروپای غربی ترک بگویند. همگی قصه های عجیب و دردناکی از زندگی در پایتخت فرهنگی اروپا دارند. دوستان جدید کریم در قدم اول پارک بزرگ را برای او نشان می دهند که محل تجمع "کشتی شکسته گان" است. افغان ها همه روزه در آنجا جمع می شوند تا با قاچاقبران آشنا شوند. آنانی که پول و بخت خوب دارند با قاچاقبرانی رو به رو می شوند که واقعا برای فرستادن مشتریان خود تلاش می کنند. آنانی که پول ندارند کوشش می کنند تا به تنهایی راهی آلمان و یا فرانسه گردند. برای هر دو گروه هیچ گونه ضمانتی وجود ندارد که درست و سلامت به مقصد برسند. بسیاری ها در راه تلف می شوند و یا در زندان های کشور های همجوار ماه ها محبوس می گردند. افرادی که تجربه زندان را پشت سر گذشتانده اند، به کریم توصیه می کنند که مرگ را انتخاب کند ولی هرگز تن به زندان رفتن ندهد.
کریم در آغاز با یک جوان افغان هم اتاق می شود، جوانی که دیگر توان پرداخت ماهانه سه صد یورو کرایه را ندارد. اتاق بسیار کوچک است. دو توشک به مشکل در اتاق جا می شود. هر دو نفر در هفته یکبار برای 15 دقیقه اجازه حمام گرفتن دارند. بیرون شهر دو خطر بزرگ برای مهاجران وجود دارد: نخست پولیس پایتخت و دوم گروه های فاشیستی. به قول کریم هر دو گروه یک وجه مشترک دارند و آن هم آزار و لت و کوب مهاجران است. کریم در چند ماه نخست، با وجود همه مشکلات، احساس راحتی می کند: «هر کسی که دوزخ ایران را تجربه کرده باشد، در دوزخ یونان خود را بهشتی فکر می کند».
پول گزاف قاچاقبر و غم نان روزانه
قاچاقبران برای فرستادن مهاجران از یونان به اروپای غربی در قبال هر نفر پنج هزار یورو درخواست می کنند. مسافران از طریق هوا، زمین و یا بحر فرستاده می شوند. بعد از قبول شرایط، مهاجر به یک صراف معرفی می شود و مجبور است پول مورد نظر را نزد او به امانت بگذارد. قرار چنین است که مهاجر بعد از رسیدن به سر منزل مقصود به صراف زنگ بزند و به او بگوید که پول را به قاچاقبر تسلیم شود.
کریم اطلاعات مورد نیاز را از دوستان جدیدش در آتن به دست می آورد، اما تقریبا هیچ کس در میان آشنایان کریم چنین پول گزافی ندارد. کریم به زودی متوجه می شود که آوارگان در یونان از نظر قانونی هیچ حقی ندارند و هیچ گونه کمکی با آنها صورت نمی گیرد. آوارگانی که پول زیاد با خود نیاورده اند و یا از خارج با آنها کمک صورت نمی گیرد، مجبور هستند تا از یکسو روزانه معیشت خود را تامین کنند، اما همزمان باید برای ادامه سفر پول پس انداز کنند.
البته در یونان امکانات کار برای مهاجران بسیار اندک است. بسیاری از افغان ها مجبور به جمع آوری بوتل های پلاستیکی از زباله دانی های شهر می باشند. اما آتن آن قدر زباله کارآمد ندارد تا شکم تمام افغان های آواره در این شهر را سیر کند. کریم از دو کلیسای بزرگ پایتخت یونان یاد می کند که با درک مشکلات مهاجران روزانه دوبار به آنها غذا می دهد: «اگر این کمک ها نمی بود بسیاری ها، از جمله خودم، تلف می شدیم».
باندهای افغانی
اما مشکلات آوارگان به این جا ختم نمی شود: برخی از افغان ها در آتن باندهای جنایی تشکیل داده اند. آن ها به آزار و اذیت هموطنان خود می پردازند و پس اندازهای شان را به زور از آن ها می گیرند. کریم باندهای افغانی در پایتخت یونان را به خوبی می شناسد: «آن ها خود را قاچاقبر معرفی می کنند و از آوارگان پول جمع می کنند با این وعده که آن ها را به زودی به یک کشور اروپای غربی می آورند. اگر آن ها متوجه شوند که کسی پول به همراه خود دارد، او را تهدید کرده و آن قدر لت و کوب می کنند تا بالاخره پول هایش را به آن ها واگذار کنند».
کریم می گوید که این تبهکاران معمولا به مردم قول می دهند که نخست زنان و دختران و سپس مردان خانواده را به اروپا بفرستند. آن ها زنان را می گیرند و از شهر خارج می کنند. این باندها زنان را در قدم نخست مجبور می سازند تا به خانواده های شان زنگ بزنند و بگویند که به جایی امن رسیده اند و اقارب آنها می توانند پول قاچاقبر را به شخص که از طرف آنها معرفی شده است، بپردازند. اما این دختران و زنان جوان به کشورهای اروپای غربی فرستاده نمی شوند، بلکه در مخفیگاهی بیرون از شهر بندی می گردند. به زنان تجاوز جنسی می شود و برخی از آن ها مجبور به تن فروشی می گردند. به خانواده های آن ها گفته می شود که همسران یا دختران شان در اروپای غربی بین راه هستند. پس از مدت زمانی زنان را آزاد می کنند. آن ها نزد خانواده های شان برمی گردند و از شرم و خجالت آنچه را که برسرشان آمده بازگو نمی کنند و اگر هم بگویند کاری از دست شان بر نمی آید.
کریم خود چندبار به اشکال دیگر قربانی توطیه های این باندها شده است. او دارایی اش را از دست داده و لت و کوب شده است. کریم مهاجمان را می شناسد و آن ها را هر روزه در شهر می بیند، اما نمی تواند کاری انجام دهد. این جوان افغان اکنون تقریبا پنج سال است که تلاش می کند از یونان خارج شود، اما موفق نمی شود: برخی اوقات پول کم است، در دیگر مواقع بخت یاری نکرده است و او توسط پولیس مرزی بازداشت شده است. با آن هم کریم آرزوی برگشت به افغانستان را ندارد.
او که نمی خواهد در مقابل سختی ها سر تسلیم فرود آورد، می گوید: «این که این جا بمیرم یا در افغانستان، فرقش چیست؟». کریم در ضمن می گوید: «راستش من و هزاران افغان دیگر که در این شهر بودوباش داریم اصلا زنده نیستیم. ما از چند سال است که مرده ایم. به همین دلیل هم است که از مرگ باکی نداریم. مرگ برای ما به معنی پایان بدبختی ها شده است. مرگ در این اواخر به دوستی خوبی برای ما مبدل شده است. و این دوست همه روزه به ما می گوید: من که همیشه با شما هستم پس کوشش کنید تا زندگی از دست تان نرود». بسیاری از آوارگان افغان مانند کریم فکر می کنند و می خواهند، تا توان دارند، برای دست یابی به یک زندگی بهتر تلاش کنند. هر روز از نو.
رتبیل شامل آهنگ/ مهرنوش انتظاری
ویراستار: عارف فرهمند
هنگامی که قایق کوچک به سواحل کشور یونان می رسد، تازه واردان به گفته احمد کریم (نام مستعار) به جای نوای فرشته ها، صدای شلیک نیروهای امنیتی یونان را می شنوند: «پولیس مرزی ما را بازداشت کرد و در یک کشتی نشاند. کمی دیرتر آن ها ما را در نزدیکی یک جزیره کوچک غیرمسکونی ترکیه دوباره به داخل آب انداختند».
کریم 24 ساله باید یک بار دیگر برای نجات جانش تقلا کند. یک ماهیگیر ترک او و همسفرانش را نجات می دهد. آن ها با قبول هزار مشکلات به استانبول برمی گردند و از آنجا پس از گذشت چند هفته دوباره به طرف اروپای غربی به راه می افتند.
هزاران افغان مانند کریم هر ساله سعی می کنند از جنگ و بی سرنوشتی در کشور شان فرار کنند. بیش از 30 سال است که در افغانستان جنگ جریان دارد. با دخالت ایالات متحده امریکا و ناتو نیز تا به حال در این کشور صلح تامین نشده است.
این جوانان برای ماه ها و سال ها در کوچه های آتن بی سرنوشت می مانند.
بسیاری از افغان ها از این وضعیت به ستوه آمده اند و ناچار زندگی خود
را به دست قاچاقبران می سپارند که به آن ها قول یک زندگی آرام در یک کشور
اروپایی را می دهند. شتفان تلوکن، سخنگوی کمیساریای عالی سازمان ملل برای
پناهندگان می گوید که تنها شمار کمی از این مهاجران واقعا به هدف شان می
رسند.تلوکن در مورد باندهای قاچاق انسان می گوید: «ما این جا با انسان هایی طرف نیستیم که بخواهند به آوارگان کمک کنند. قاچاقبران در قبال کار شان پول می گیرند. گزارش های زیادی درباره مرگ آوارگان به دست ما رسیده است. قاچاقبران آن ها را می کشند یا که در وسط راه آن ها را رها می کنند».
آوارگی در چندین مرحله
آوارگان افغان اکثرا به امید رسیدن به آسترالیا یا اروپا کشور شان را ترک می گویند.آنهایی که می خواهند در آسترالیا تقاضای پناهندگی بدهند، باید راه دراز پاکستان، مالیزیا و اندونیزیا را در پیش بگیرند. احمد کریم، که می خواست به اروپای غربی فرار کند، باید راه ایران، ترکیه و یونان را انتخاب می کرد. بسیاری از افغان ها به دلیل کمبود امکانات مالی در چندین مرحله مهاجرت می کنند.
سفر غیر قانونی از افغانستان تا یک کشور اروپایی تا 15 هزار دالر امریکایی برای هر نفر خرج دارد. به طور مثال کریم با پس اندازش توانست تنها تا ایران سفر کند. آنجا او باید بقیه هزینه سفر به اروپا را تامین می کرد. کریم از اقامت در ایران به عنوان بدترین دوره زندگی اش یاد می کند، زندگی ای که لحظات خوش در آن کم بوده اند: «در ایران از تو به عنوان آواره افغان فقط سوء استفاده می شود و با تو بدرفتاری می کنند. هیچ کجا در ایران با تو مانند یک انسان رفتار نمی کنند. حد اقل تجربه من چنین بوده است».
بخشی از مهاجرانی که در ایران زندگی می کنند، قصد ادامه سفر به اروپا را دارند. کریم سه سال در ایران نزد آشنایان و اقارب به طور پنهانی زندگی می کند. او برای تامین هزینه سفر اروپا بیشتر در معادن کار می کند و از هیچ کار سختی رویگردان نیست، تا زمانی که پول به اندازه کافی جمع آوری کرده و با کمک یک باند قاچاقبر به ترکیه می رود. کریم یک سال در شهرهای مختلف ترکیه به طور غیرقانونی کار می کند و سپس عازم یونان می شود. نخستین بار در تلاش برای ورود به یونان شکست می خورد، اما بار دوم شانس می آورد. نیروهای پولیس این بار او را داخل آب نمی اندازند، بلکه به آتن می فرستند تا آنجا خود را به مقام های مسوول معرفی کند.
آتن و دوستان جدید
کریم در آتن تنها نیست. او آنجا با هزاران تن از هموطنانش آشنا می شود، مردان جوان مجرد و یا خانواده های که چندین فرزند دارند. همگی سعی می کنند یونان را به مقصد اروپای غربی ترک بگویند. همگی قصه های عجیب و دردناکی از زندگی در پایتخت فرهنگی اروپا دارند. دوستان جدید کریم در قدم اول پارک بزرگ را برای او نشان می دهند که محل تجمع "کشتی شکسته گان" است. افغان ها همه روزه در آنجا جمع می شوند تا با قاچاقبران آشنا شوند. آنانی که پول و بخت خوب دارند با قاچاقبرانی رو به رو می شوند که واقعا برای فرستادن مشتریان خود تلاش می کنند. آنانی که پول ندارند کوشش می کنند تا به تنهایی راهی آلمان و یا فرانسه گردند. برای هر دو گروه هیچ گونه ضمانتی وجود ندارد که درست و سلامت به مقصد برسند. بسیاری ها در راه تلف می شوند و یا در زندان های کشور های همجوار ماه ها محبوس می گردند. افرادی که تجربه زندان را پشت سر گذشتانده اند، به کریم توصیه می کنند که مرگ را انتخاب کند ولی هرگز تن به زندان رفتن ندهد.
کریم در آغاز با یک جوان افغان هم اتاق می شود، جوانی که دیگر توان پرداخت ماهانه سه صد یورو کرایه را ندارد. اتاق بسیار کوچک است. دو توشک به مشکل در اتاق جا می شود. هر دو نفر در هفته یکبار برای 15 دقیقه اجازه حمام گرفتن دارند. بیرون شهر دو خطر بزرگ برای مهاجران وجود دارد: نخست پولیس پایتخت و دوم گروه های فاشیستی. به قول کریم هر دو گروه یک وجه مشترک دارند و آن هم آزار و لت و کوب مهاجران است. کریم در چند ماه نخست، با وجود همه مشکلات، احساس راحتی می کند: «هر کسی که دوزخ ایران را تجربه کرده باشد، در دوزخ یونان خود را بهشتی فکر می کند».
پول گزاف قاچاقبر و غم نان روزانه
قاچاقبران برای فرستادن مهاجران از یونان به اروپای غربی در قبال هر نفر پنج هزار یورو درخواست می کنند. مسافران از طریق هوا، زمین و یا بحر فرستاده می شوند. بعد از قبول شرایط، مهاجر به یک صراف معرفی می شود و مجبور است پول مورد نظر را نزد او به امانت بگذارد. قرار چنین است که مهاجر بعد از رسیدن به سر منزل مقصود به صراف زنگ بزند و به او بگوید که پول را به قاچاقبر تسلیم شود.
کریم اطلاعات مورد نیاز را از دوستان جدیدش در آتن به دست می آورد، اما تقریبا هیچ کس در میان آشنایان کریم چنین پول گزافی ندارد. کریم به زودی متوجه می شود که آوارگان در یونان از نظر قانونی هیچ حقی ندارند و هیچ گونه کمکی با آنها صورت نمی گیرد. آوارگانی که پول زیاد با خود نیاورده اند و یا از خارج با آنها کمک صورت نمی گیرد، مجبور هستند تا از یکسو روزانه معیشت خود را تامین کنند، اما همزمان باید برای ادامه سفر پول پس انداز کنند.
البته در یونان امکانات کار برای مهاجران بسیار اندک است. بسیاری از افغان ها مجبور به جمع آوری بوتل های پلاستیکی از زباله دانی های شهر می باشند. اما آتن آن قدر زباله کارآمد ندارد تا شکم تمام افغان های آواره در این شهر را سیر کند. کریم از دو کلیسای بزرگ پایتخت یونان یاد می کند که با درک مشکلات مهاجران روزانه دوبار به آنها غذا می دهد: «اگر این کمک ها نمی بود بسیاری ها، از جمله خودم، تلف می شدیم».
باندهای افغانی
اما مشکلات آوارگان به این جا ختم نمی شود: برخی از افغان ها در آتن باندهای جنایی تشکیل داده اند. آن ها به آزار و اذیت هموطنان خود می پردازند و پس اندازهای شان را به زور از آن ها می گیرند. کریم باندهای افغانی در پایتخت یونان را به خوبی می شناسد: «آن ها خود را قاچاقبر معرفی می کنند و از آوارگان پول جمع می کنند با این وعده که آن ها را به زودی به یک کشور اروپای غربی می آورند. اگر آن ها متوجه شوند که کسی پول به همراه خود دارد، او را تهدید کرده و آن قدر لت و کوب می کنند تا بالاخره پول هایش را به آن ها واگذار کنند».
«برای کسانی که دوزخ ایران را تجربه کرده باشند، دوزخ یونان بهشت است».
بنا بر اطلاعاتی که کریم درباره این باندهای جنایی دارد، آن ها در شهر
چندین خانه و آپارتمان به حیث پناهگاه های خود اجاره کرده اند و گروهی عمل
می کنند: «یکی از اهداف آنها این است تا خانواده ها را از هم جدا کنند».کریم می گوید که این تبهکاران معمولا به مردم قول می دهند که نخست زنان و دختران و سپس مردان خانواده را به اروپا بفرستند. آن ها زنان را می گیرند و از شهر خارج می کنند. این باندها زنان را در قدم نخست مجبور می سازند تا به خانواده های شان زنگ بزنند و بگویند که به جایی امن رسیده اند و اقارب آنها می توانند پول قاچاقبر را به شخص که از طرف آنها معرفی شده است، بپردازند. اما این دختران و زنان جوان به کشورهای اروپای غربی فرستاده نمی شوند، بلکه در مخفیگاهی بیرون از شهر بندی می گردند. به زنان تجاوز جنسی می شود و برخی از آن ها مجبور به تن فروشی می گردند. به خانواده های آن ها گفته می شود که همسران یا دختران شان در اروپای غربی بین راه هستند. پس از مدت زمانی زنان را آزاد می کنند. آن ها نزد خانواده های شان برمی گردند و از شرم و خجالت آنچه را که برسرشان آمده بازگو نمی کنند و اگر هم بگویند کاری از دست شان بر نمی آید.
کریم خود چندبار به اشکال دیگر قربانی توطیه های این باندها شده است. او دارایی اش را از دست داده و لت و کوب شده است. کریم مهاجمان را می شناسد و آن ها را هر روزه در شهر می بیند، اما نمی تواند کاری انجام دهد. این جوان افغان اکنون تقریبا پنج سال است که تلاش می کند از یونان خارج شود، اما موفق نمی شود: برخی اوقات پول کم است، در دیگر مواقع بخت یاری نکرده است و او توسط پولیس مرزی بازداشت شده است. با آن هم کریم آرزوی برگشت به افغانستان را ندارد.
او که نمی خواهد در مقابل سختی ها سر تسلیم فرود آورد، می گوید: «این که این جا بمیرم یا در افغانستان، فرقش چیست؟». کریم در ضمن می گوید: «راستش من و هزاران افغان دیگر که در این شهر بودوباش داریم اصلا زنده نیستیم. ما از چند سال است که مرده ایم. به همین دلیل هم است که از مرگ باکی نداریم. مرگ برای ما به معنی پایان بدبختی ها شده است. مرگ در این اواخر به دوستی خوبی برای ما مبدل شده است. و این دوست همه روزه به ما می گوید: من که همیشه با شما هستم پس کوشش کنید تا زندگی از دست تان نرود». بسیاری از آوارگان افغان مانند کریم فکر می کنند و می خواهند، تا توان دارند، برای دست یابی به یک زندگی بهتر تلاش کنند. هر روز از نو.
رتبیل شامل آهنگ/ مهرنوش انتظاری
ویراستار: عارف فرهمند
No comments:
Post a Comment