« پيمان اسلام آباد »
دورنمای روابط افغانستان – پاکستان و نقش قدرتها در ادامه و يا پايان دادن منازعه بين اين دو کشور!
اين گفتهء امروز نيست که کليد جنگ و صلح افغانستان در دست خارجيان زورمند و قدرتهای منطقوی چون ايران و پاکستان است. طی سی سال جنگ، سران حکومات پيشين افغانستان هميشه به اين نکته اشاره کرده اند که عامل اصلی جنگ نه در داخل، بلکه در بيرون از مرز های افغانستان و در وجود باند های صادر شده ای تحت امر ادارات استخبارات کشور های درگير و ذينفع در افغانستان است.
همزمان، به اين حقيقت نيز هميشه اشاره شده است که قدرتهای منطقوی مانند ايران و پاکستان، هيچگاه نتوانسته و نمی توانند طراح و عملی کنندهء برنامه های سياسی برای افغانستان باشند، اگر هم چنين تلاشهای در گذشته وجود داشته و تا امروز ادامه دارد، اما نتيجه جز ادامهء جنگ و افزايش تشنج در منطقه، حاصلی ديگری نداشته است!
رهبران سياسی پاکستان، علاوه از اينکه از فضای سياسی و نظامی افغانستان سود برده و همچنان می برند، خواهان ادامهء تأثير گذاری بر آيندهء افغانستان بوده و تلاش دارند اينکشور را در انزوای سياسی و اقتصادی نگهدارند. در يک نکته، افغانستان برای پاکستان هميشه به مثابهء يک گاو شيری از اهميت بزرگی برخوردار بوده است، چنانچه پيشرفت های اين کشور که اکنون به طاقت اتمی رسيده است، بيشتر در ساليان «جنگ سرد» و از برکت اوضاع آشفتهء افغانستان بوده است.
اکنون که ايالات متحدهء امريکا در افغانستان اهداف دراز مدت دارد و در صدد تأسيس پايگاه های دايمی نظامی اش است و تلاش دارد با کشور هندوستان نيز روابط دوستانه و نزديک داشته باشد، سياستمداران پاکستان و حتی کشور انگليس که به نوعی از نفوذ ايالات متحده در کشور های پاکستان و هند هراس دارد، آيندهء خويش را مواجه با خطرات بزرگی می دانند و لذا به صورت آشکار و نهان، موانعی را در اين راه بوجود می آورند.
جای شک نيست که موقعيت استراتيژيک پاکستان، امروز ديگر آن اهميت دوران «جنگ سرد» را ندارد و اينکشور امروز برخلاف ميل کشور های غربی عمل می کند و تا هنوز در لباس «دفاع از اسلام» مانند دوران جنگ سرد، از بنيادگرايان اسلامی حمايت می نمايد، درست آنچه امروز در دستور کار غرب نيست و شايد ساليان درازی در کار باشد، تا پاکستان بار ديگر بتواند خود را با سياستهای غرب همساز و همنوا بسازد. اينکه اين همسازی و همنوايی چگونه صورت خواهد گرفت و پاکستان چه نفع و ضرر های را خواهد بُرد، نمی توان پيش بينی کرد!
نا گفته نماند که حکمرانان مزدور پاکستان، به تنهايی نمی توانند پاکستان را موافق با خواستهای غرب همساز سازند، در اينجا مردم پاکستان که 99 در صد متعصب و مذهبی اند، بايد با سياستها و خواستهای غرب که همانا پشت پا زدن به اسلامگرايی و توافق با «دمکراسی» غرب است، خويشتن را همساز و همآهنگ سازند، آنچه در يک کوتاه مدت متصور نيست و کار چندين نسل خواهد بود!
همين مسأله يعنی توقعات غرب و ناتوانی حکمرانان پاکستان، تشويش بزرگ حکام کنونی پاکستان را بوجود آورده و از همين سبب است که اينکشور با وجود آنکه آيندهء سياستهايش را در قبال افغانستان و در مقابله با غرب بی حاصل می داند، لجوجانه خواهان ادامهء جنگ و بی ثباتی در افغانستان است. ولی آيا جامعهء جهانی که خواهان تحولات سريع در پاکستان است، توان و حوصلهء چنان يک انتظار برای چندين نسل را دارد؟
ايالات متحدهء امريکا آنگونه که در بالا اشاره شد، بنابر آن روابط گرم ديروز و کمک های سيل آسا به پاکستان، توقع دارد تا اينکشور با سرعت با سياستهايش در قبال منطقه و از جمله افغانستان همنوا شود، زيرا انتظار برای کشوری که در آستانهء انتقال قدرت اقتصادی از غرب به شرق است و آخرين تلاشهايش را برای زنده ماندن و حضور فعال در منطقه بخرج می دهد و از همين سبب خواهان تحولات سريع و ملموس در افغانستان است، دشوار و غير قابل قبول است.
ايالات متحدهء امريکا خواهان روابط گرم سياسی و اقتصادی با هندوستان است، آنچه باز هم پاکستان به مشکل می تواند آنرا تحمل کند. هندوستان که يکی از غولهای ديگر اقتصادی جهان در آيندهء نزديک خواهد بود، تلاش دارد کشور های کوچک منطقه منجمله افغانستان را ببلعد، آنچه پاکستان در طول تاريخ خواهان آن نبوده است. پاکستان همين اکنون از نقش روز افزون هندوستان در باز سازی افغانستان نهايت نگران است و از همين سبب مرتکب انجام اعمال تروريستی عليه ديپلوماتها و کادر های تخنيکی هندوستان در افغانستان شده است.
يکی از مشکلات بزرگ کنونی پاکستان که هميشه خواهان يک افغانستان ضعيف و بی ثبات است، رويکار آمدن شخصيتهای نو در عرصهء سياسی و کادر های دولتی افغانستان است. پاکستان تلاش دارد همان چهره های کثيف دوران «جهاد» که در ارتباط تنگاتنگ با استخبارات آنکشور «آی. اس. آی» بوده اند، هميشه در سياستهای افغانستان دخيل باشند، تا از آنطريق به اعمال نفوذش در افغانستان ادامه دهد.
پاکستان که خود را رقيب سرسخت هندوستان می داند، نه تنها خواهان راه ترانزيتی از طريق افغانستان به آسيای ميانه است، بلکه تلاش دارد در موجوديت اسلامگرايان افغان در قدرت، در رابطه با موضوع کشمير بر هندوستان فشار وارد کند، که تنها از طريق رهبران سابق تنظيم های جهادی متصور است و از همين سبب به آنها منجمله طالبان کمک و ياری می رساند.
پاکستان بعد از شکست طالبان در سال 2001 و حضور گرم نيروهای «ناتو» در افغانستان، همه ای اين اهداف خود در منطقه را که از طريق افغانستان می توانست انجام گيرد، شکست خورده تلقی می کند، چنانچه به شکل علنی مخالفت خود را با حضور دايمی امريکا در افغانستان ابراز می دارد. شايد يکی از دلايليکه پاکستان حاضر شد اسامه بن لادن را به امريکا تسليم کند، در اين مسأله نهفته باشد که اگر با پايان درامهء «لادن»، غرب را قناعت دهد از افغانستان بگذرد!
اين سوال نيز با قوت خود مطرح است که: آيا با حضور دايمی نيروهای امريکا در افغانستان، مسأله سرحدی و ادعای مرزی افغانستان و پاکستان چگونه خواهد شد؟ آيا اين مسأله به فراموشی سپرده خواهد شد و يا اينکه ايالات متحده در اين رابطه جانب کدام کشور را خواهد گرفت، و يا هم اينکه نقشهء منطقه عوض خواهد شد؟... همان زمزمه های چند سال قبل!
اگر حرص پاکستان را به مثابه يک قدرت منطقوی در نظر گيريم، ولو افغانستان از چنين ادعای مرزی بگذرد و خط «ديورند» را به رسميت بشناسد، پاکستان همچنان خواهان اعمال نفوذ در افغانستان خواهد بود، زيرا در غير آن نمی تواند به تنهايی در ميان دو دشمن تاريخی (افغانستان و هندوستان)، در حاليکه امريکا با هردو دوست باشد، حتی حدود جغرافيايی کنونی اش را حفظ کند، چه رسد که خود را به بازار های کشور های آسيای ميانه برساند؟!
با آنچه گفته آمديم، حال اين پُرسش به ميان می آيد که: آيا زمان خوابهای طلايی پاکستان به مثابه قدرت منطقوی و بهترين حامی غرب پايان نيافته است، و يا اينکه نی، هنوز هم می تواند از غرب امتياز بگيرد؟
يک تعداد از اعضای کنگرس ايالات متحدهء امريکا، بعد از افشای محل اختفا و قتل «اسامه بن لادن»، به اين باور اند که پاکستان بايد مجازات شود، اما بعضی سياستمداران و از جمله رابرت گيتس وزير دفاع امريکا، به اين عقيده اند که مدارکی وجود ندارد که ثابت سازد مقامات رهبری و امنيتی پاکستان از محل اختفای اسامه آگاهی قبلی داشتند، لذا هر نوع مجازات پاکستان را به ضرر غرب دانسته و هشدار داده اند که فراموشی پاکستان، به نفع غرب نيست.
گرچه اين سفارش آقای گيتس خوشبينانه و از نهايت احتياط است و می تواند صرفاً يک تظاهر باشد، اما اين شک و ترديد ها هنوز وجود دارند که غرب و خاصتاً ايالات متحده حاضر نخواهد بود از پاکستان به اين سادگی بگذرد و آنکشور را به حال خود رها کند. رها کردن پاکستان اتمی در دست بنيادگرايان، اسباب تشويش غرب را فراهم کرده است، چنانچه پيش بينی و اخطار رئيس جمهور ايران مبنی بر اينکه امريکا در صدد خرابکاری در تأسيسات اتمی پاکستان است، می تواند جدی تلقی شود. شايد غرب در صورتيکه از بهبود اوضاع سياسی و آنچنانيکه در بالا بدان اشاره شد، از تغييرات سريع سياسی به نفعش نا اميد گردد، دست به چنين خرابکاری بزند.
و اما آنچنانيکه بعضی تحليلگران پيش بينی می کنند، پاکستان نيز گزينه های ديگری هم دارد که می تواند باز هم از غرب و ايالات متحده امتياز (جزيه) بگيرد. چنين گزينه ها می تواند نزديکی بيشتر با حريفان ايالات متحده چون چين و روسيه باشد، که در آنصورت بيلانس و محاسبات سياسی را در منطقه و حتی در کل جهان برهم خواهد زد. تا امروز پاکستان در جمع کشور های حامی پيمان «ناتو» به حساب می آيد، اما در صورت نزديکی با چين و روسيه، جدول ها تغيير خواهد کرد!
آيا چنين تغيير در پاکستان احتمال دارد؟
پاکستان بنابر دو دليل و يا اجبار، می تواند به چين و روسيه نزديک شود: يکی عدم توانايی در تحت کنترول در آوردن بنيادگرايان اسلامی، آنچه غرب از پاکستان مطالبه دارد. پاکستان که تحت نام «اسلام» بنا شده است، هرگز نمی تواند به مقابله ای فيصله کُن با اسلامگرايان برآيد. چنين گرايش آنگونه که در فوق نيز بدان اشاره شد، زمان نياز دارد و از توان نسل کنونی بيرون است.
دليل دومی که امکان دارد پاکستان به سوی قدرت های شرقی (چين و روسيه) متمايل گردد، در آن نهفته است که، پاکستان که هميشه در صدد منافع خود بوده و از قدرتها امتياز گرفته است، در آينده نيز پله های قدرت را در کل جهان مورد نظر گيرند. در صورتيکه انتقال قدرت اقتصادی به سرعت از غرب به سوی شرق در حال انتقال باشد و بحرانات اقتصادی غرب همچنان ادامه يابد، امکان چنين چرخش وجود دارد و شايد از همين سبب باشد که هنگامه های اعمال تخريبی غرب در تأسيسات اتمی پاکستان و ايجاد پايگاه های دايمی ايالات متحده در افغانستان، بر سر زبانهاست./
دورنمای روابط افغانستان – پاکستان و نقش قدرتها در ادامه و يا پايان دادن منازعه بين اين دو کشور!
اين گفتهء امروز نيست که کليد جنگ و صلح افغانستان در دست خارجيان زورمند و قدرتهای منطقوی چون ايران و پاکستان است. طی سی سال جنگ، سران حکومات پيشين افغانستان هميشه به اين نکته اشاره کرده اند که عامل اصلی جنگ نه در داخل، بلکه در بيرون از مرز های افغانستان و در وجود باند های صادر شده ای تحت امر ادارات استخبارات کشور های درگير و ذينفع در افغانستان است.
همزمان، به اين حقيقت نيز هميشه اشاره شده است که قدرتهای منطقوی مانند ايران و پاکستان، هيچگاه نتوانسته و نمی توانند طراح و عملی کنندهء برنامه های سياسی برای افغانستان باشند، اگر هم چنين تلاشهای در گذشته وجود داشته و تا امروز ادامه دارد، اما نتيجه جز ادامهء جنگ و افزايش تشنج در منطقه، حاصلی ديگری نداشته است!
رهبران سياسی پاکستان، علاوه از اينکه از فضای سياسی و نظامی افغانستان سود برده و همچنان می برند، خواهان ادامهء تأثير گذاری بر آيندهء افغانستان بوده و تلاش دارند اينکشور را در انزوای سياسی و اقتصادی نگهدارند. در يک نکته، افغانستان برای پاکستان هميشه به مثابهء يک گاو شيری از اهميت بزرگی برخوردار بوده است، چنانچه پيشرفت های اين کشور که اکنون به طاقت اتمی رسيده است، بيشتر در ساليان «جنگ سرد» و از برکت اوضاع آشفتهء افغانستان بوده است.
اکنون که ايالات متحدهء امريکا در افغانستان اهداف دراز مدت دارد و در صدد تأسيس پايگاه های دايمی نظامی اش است و تلاش دارد با کشور هندوستان نيز روابط دوستانه و نزديک داشته باشد، سياستمداران پاکستان و حتی کشور انگليس که به نوعی از نفوذ ايالات متحده در کشور های پاکستان و هند هراس دارد، آيندهء خويش را مواجه با خطرات بزرگی می دانند و لذا به صورت آشکار و نهان، موانعی را در اين راه بوجود می آورند.
جای شک نيست که موقعيت استراتيژيک پاکستان، امروز ديگر آن اهميت دوران «جنگ سرد» را ندارد و اينکشور امروز برخلاف ميل کشور های غربی عمل می کند و تا هنوز در لباس «دفاع از اسلام» مانند دوران جنگ سرد، از بنيادگرايان اسلامی حمايت می نمايد، درست آنچه امروز در دستور کار غرب نيست و شايد ساليان درازی در کار باشد، تا پاکستان بار ديگر بتواند خود را با سياستهای غرب همساز و همنوا بسازد. اينکه اين همسازی و همنوايی چگونه صورت خواهد گرفت و پاکستان چه نفع و ضرر های را خواهد بُرد، نمی توان پيش بينی کرد!
نا گفته نماند که حکمرانان مزدور پاکستان، به تنهايی نمی توانند پاکستان را موافق با خواستهای غرب همساز سازند، در اينجا مردم پاکستان که 99 در صد متعصب و مذهبی اند، بايد با سياستها و خواستهای غرب که همانا پشت پا زدن به اسلامگرايی و توافق با «دمکراسی» غرب است، خويشتن را همساز و همآهنگ سازند، آنچه در يک کوتاه مدت متصور نيست و کار چندين نسل خواهد بود!
همين مسأله يعنی توقعات غرب و ناتوانی حکمرانان پاکستان، تشويش بزرگ حکام کنونی پاکستان را بوجود آورده و از همين سبب است که اينکشور با وجود آنکه آيندهء سياستهايش را در قبال افغانستان و در مقابله با غرب بی حاصل می داند، لجوجانه خواهان ادامهء جنگ و بی ثباتی در افغانستان است. ولی آيا جامعهء جهانی که خواهان تحولات سريع در پاکستان است، توان و حوصلهء چنان يک انتظار برای چندين نسل را دارد؟
ايالات متحدهء امريکا آنگونه که در بالا اشاره شد، بنابر آن روابط گرم ديروز و کمک های سيل آسا به پاکستان، توقع دارد تا اينکشور با سرعت با سياستهايش در قبال منطقه و از جمله افغانستان همنوا شود، زيرا انتظار برای کشوری که در آستانهء انتقال قدرت اقتصادی از غرب به شرق است و آخرين تلاشهايش را برای زنده ماندن و حضور فعال در منطقه بخرج می دهد و از همين سبب خواهان تحولات سريع و ملموس در افغانستان است، دشوار و غير قابل قبول است.
ايالات متحدهء امريکا خواهان روابط گرم سياسی و اقتصادی با هندوستان است، آنچه باز هم پاکستان به مشکل می تواند آنرا تحمل کند. هندوستان که يکی از غولهای ديگر اقتصادی جهان در آيندهء نزديک خواهد بود، تلاش دارد کشور های کوچک منطقه منجمله افغانستان را ببلعد، آنچه پاکستان در طول تاريخ خواهان آن نبوده است. پاکستان همين اکنون از نقش روز افزون هندوستان در باز سازی افغانستان نهايت نگران است و از همين سبب مرتکب انجام اعمال تروريستی عليه ديپلوماتها و کادر های تخنيکی هندوستان در افغانستان شده است.
يکی از مشکلات بزرگ کنونی پاکستان که هميشه خواهان يک افغانستان ضعيف و بی ثبات است، رويکار آمدن شخصيتهای نو در عرصهء سياسی و کادر های دولتی افغانستان است. پاکستان تلاش دارد همان چهره های کثيف دوران «جهاد» که در ارتباط تنگاتنگ با استخبارات آنکشور «آی. اس. آی» بوده اند، هميشه در سياستهای افغانستان دخيل باشند، تا از آنطريق به اعمال نفوذش در افغانستان ادامه دهد.
پاکستان که خود را رقيب سرسخت هندوستان می داند، نه تنها خواهان راه ترانزيتی از طريق افغانستان به آسيای ميانه است، بلکه تلاش دارد در موجوديت اسلامگرايان افغان در قدرت، در رابطه با موضوع کشمير بر هندوستان فشار وارد کند، که تنها از طريق رهبران سابق تنظيم های جهادی متصور است و از همين سبب به آنها منجمله طالبان کمک و ياری می رساند.
پاکستان بعد از شکست طالبان در سال 2001 و حضور گرم نيروهای «ناتو» در افغانستان، همه ای اين اهداف خود در منطقه را که از طريق افغانستان می توانست انجام گيرد، شکست خورده تلقی می کند، چنانچه به شکل علنی مخالفت خود را با حضور دايمی امريکا در افغانستان ابراز می دارد. شايد يکی از دلايليکه پاکستان حاضر شد اسامه بن لادن را به امريکا تسليم کند، در اين مسأله نهفته باشد که اگر با پايان درامهء «لادن»، غرب را قناعت دهد از افغانستان بگذرد!
اين سوال نيز با قوت خود مطرح است که: آيا با حضور دايمی نيروهای امريکا در افغانستان، مسأله سرحدی و ادعای مرزی افغانستان و پاکستان چگونه خواهد شد؟ آيا اين مسأله به فراموشی سپرده خواهد شد و يا اينکه ايالات متحده در اين رابطه جانب کدام کشور را خواهد گرفت، و يا هم اينکه نقشهء منطقه عوض خواهد شد؟... همان زمزمه های چند سال قبل!
اگر حرص پاکستان را به مثابه يک قدرت منطقوی در نظر گيريم، ولو افغانستان از چنين ادعای مرزی بگذرد و خط «ديورند» را به رسميت بشناسد، پاکستان همچنان خواهان اعمال نفوذ در افغانستان خواهد بود، زيرا در غير آن نمی تواند به تنهايی در ميان دو دشمن تاريخی (افغانستان و هندوستان)، در حاليکه امريکا با هردو دوست باشد، حتی حدود جغرافيايی کنونی اش را حفظ کند، چه رسد که خود را به بازار های کشور های آسيای ميانه برساند؟!
با آنچه گفته آمديم، حال اين پُرسش به ميان می آيد که: آيا زمان خوابهای طلايی پاکستان به مثابه قدرت منطقوی و بهترين حامی غرب پايان نيافته است، و يا اينکه نی، هنوز هم می تواند از غرب امتياز بگيرد؟
يک تعداد از اعضای کنگرس ايالات متحدهء امريکا، بعد از افشای محل اختفا و قتل «اسامه بن لادن»، به اين باور اند که پاکستان بايد مجازات شود، اما بعضی سياستمداران و از جمله رابرت گيتس وزير دفاع امريکا، به اين عقيده اند که مدارکی وجود ندارد که ثابت سازد مقامات رهبری و امنيتی پاکستان از محل اختفای اسامه آگاهی قبلی داشتند، لذا هر نوع مجازات پاکستان را به ضرر غرب دانسته و هشدار داده اند که فراموشی پاکستان، به نفع غرب نيست.
گرچه اين سفارش آقای گيتس خوشبينانه و از نهايت احتياط است و می تواند صرفاً يک تظاهر باشد، اما اين شک و ترديد ها هنوز وجود دارند که غرب و خاصتاً ايالات متحده حاضر نخواهد بود از پاکستان به اين سادگی بگذرد و آنکشور را به حال خود رها کند. رها کردن پاکستان اتمی در دست بنيادگرايان، اسباب تشويش غرب را فراهم کرده است، چنانچه پيش بينی و اخطار رئيس جمهور ايران مبنی بر اينکه امريکا در صدد خرابکاری در تأسيسات اتمی پاکستان است، می تواند جدی تلقی شود. شايد غرب در صورتيکه از بهبود اوضاع سياسی و آنچنانيکه در بالا بدان اشاره شد، از تغييرات سريع سياسی به نفعش نا اميد گردد، دست به چنين خرابکاری بزند.
و اما آنچنانيکه بعضی تحليلگران پيش بينی می کنند، پاکستان نيز گزينه های ديگری هم دارد که می تواند باز هم از غرب و ايالات متحده امتياز (جزيه) بگيرد. چنين گزينه ها می تواند نزديکی بيشتر با حريفان ايالات متحده چون چين و روسيه باشد، که در آنصورت بيلانس و محاسبات سياسی را در منطقه و حتی در کل جهان برهم خواهد زد. تا امروز پاکستان در جمع کشور های حامی پيمان «ناتو» به حساب می آيد، اما در صورت نزديکی با چين و روسيه، جدول ها تغيير خواهد کرد!
آيا چنين تغيير در پاکستان احتمال دارد؟
پاکستان بنابر دو دليل و يا اجبار، می تواند به چين و روسيه نزديک شود: يکی عدم توانايی در تحت کنترول در آوردن بنيادگرايان اسلامی، آنچه غرب از پاکستان مطالبه دارد. پاکستان که تحت نام «اسلام» بنا شده است، هرگز نمی تواند به مقابله ای فيصله کُن با اسلامگرايان برآيد. چنين گرايش آنگونه که در فوق نيز بدان اشاره شد، زمان نياز دارد و از توان نسل کنونی بيرون است.
دليل دومی که امکان دارد پاکستان به سوی قدرت های شرقی (چين و روسيه) متمايل گردد، در آن نهفته است که، پاکستان که هميشه در صدد منافع خود بوده و از قدرتها امتياز گرفته است، در آينده نيز پله های قدرت را در کل جهان مورد نظر گيرند. در صورتيکه انتقال قدرت اقتصادی به سرعت از غرب به سوی شرق در حال انتقال باشد و بحرانات اقتصادی غرب همچنان ادامه يابد، امکان چنين چرخش وجود دارد و شايد از همين سبب باشد که هنگامه های اعمال تخريبی غرب در تأسيسات اتمی پاکستان و ايجاد پايگاه های دايمی ايالات متحده در افغانستان، بر سر زبانهاست./
No comments:
Post a Comment