Sunday, 17 April 2011

آنچه من دیدم؛ اسارت خلقهاست و مست شدن جنایتکاران !

ارها اینرا شنیده بودم که در شمال کشور امنیت است و مسلما جای که "صلح" و"امنیت" باشد سخن از "بازسازی"، "سرمایه گذاری در بخش های مختلف اقتصاد"،" رفاه" و"رشد و شگوفایی فرهنگی" در میان است. با همین فکر عزم سفر را از کابل به سوی شمال کشور گرفتم اما آنچه در جریان سفر دیدم بالا ترازهمان وضعیت اسفبار بود که ولایات شرقی و غربی افغانستان دارد، از بازسازی، آبادی، رفاه، آزادی و.... که با هزار و یک بیشرمی دهان پاره کن سردمداران فریاد میزنند، دروغ بیش نیافتم. درامتداد به اصطلاح شاهراه و تونل ها که توته توته است و دو موتر از کنارهم باید به احتیاط عبورکنند، زنان و کودکان خرد سال دسته دسته دست گدایی را پیش میکردند که ننگ و نفرت هر انسان را نسبت به حاکمان که میلیونها دالر را روزانه حیف و میل میکنند افزایش میدهد. گفتند در سالنگ ها تدابیر ویژه ی برای جلو گیری از برف کوچ ها که سال گذشته فاجعه نابخشیدنی قتل صدها هموطن مظلوم را در پی داشت، گرفته شده اما با تاسف جز چند اتاق بسیار ابتدایی چیزی به چشم نمی خورد و همسان صدها "بازسازی" دیگر خاک به چشم زدن بود نه مبارزه با آفات و حوادث طبیعی

در کنار سایر نا بسامانی های که در تمام شاهراه های افغانستان وجود دارد یکی هم حضور کسل کننده مهمانان ناخوانده (نیروهای اشغالگر) است که هر روز عبور و مرور در سرک ها را برای عابرین سخت می کند، این بار ما قربانی تفنن و خوشگذرانی نیروهای اشغالگر امریکایی بودیم، آنان از موتر پیاده شده و بالا و پائین قدم میزدند، در گالری های سالنگ صد ها موتر در هر دو طرف منتظر آن بودند تا رحمِ به دلشان آید و اجازه دهند که موتر های در حال انتظار از این وضعیت رهایی یافته و هرکس مسیر خود را بپیماید. این توقف سه ساعت را در بر گرفت و هیچ موتری اجازه نیافت تا از اشغالگران پیشی بگیرد، آندم به فکر آینده این ملک افتادم و صد بار نفرت ام نسبت به "تحلیلگران" دلقک و مزدور بیشتر شد که بیشرمانه ایجاد پایگاه های دایمی امریکا را به نفع افغانستان می پندارند

No comments:

Post a Comment